توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان مرد نامرئی من اثر رویا نیکپور پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
سیگارم رو روی لب روشن کردم و پکی محکم بهش زدم. دستمو روی شیشه گذاشتم و دودشو حلقهای بیرون دادم. انگار خاطراتم همراه سیگار دود میشد. آرامش بهم تزریق میشد! خیره شدم به دختری که با گریه و زاری التماسم میکرد. برام لذت بخش بود، صداش توی گوشم اکو شد: *به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم*… اخمی روی پیشونیم نشست. با لحنی تحقیر آمیز گفتم: خفه شو هانی …
خلاصه رمان: مرد نامرئی من
‘پرهام’ داشتم با شایان حرف میزدم با اینکه داداش اون دخترهی جیغ جیغو بود ولی پسر خوبی بود. برام آشنا میزد ولی خب یادم نمیاومد کجا دیدمش. شاهینم معلوم نیست کدوم گوری رفته. شایان رو به من گفت:خب آق پرهام میگفتم تارا دختر بدی نیست فقط یه نمه بیاعصابه و شیطوووون. پوزخندی زدم: از کاری که کرد کاملا معلومه. –بیخیال بابا. حالا کت کثیفتو کجا گذاشتی؟
-بالا تو اتاق. با خنده گفت: بیا بریم بیاریمش من یه کار میکنم. اصلا میبریمش خونه تارا رو مجبور میکنم بشورتش. همچین بدم نیست. برای شروع باشهای گفتم و رفتیم بالا که صدای جیغی رو شنیدیم. شایان با وحشت گفت: تنها کسی رو که میشناسم اینطوری جیغ میکشه تاراس. بعدم دویدیم به سمت صدا. از یه اتاق داشت می اومد. شایان در اتاقو باز کرد که از چیزی که دیدم
نزدیک بود شاخام در بیاد. شایان با اون پسره دست به یقه شده بود ولی پسره انگار گیج بود و همین زورشو کمی بیشتر کرده بود. شایانو پرت کرد روی زمین. انگار خودم باید دست به کار بشم. رفتم جلو و مشتی محکم تو صورتش زدم. هیچکس حق نداره طعمهی منو ازم بگیره. طعمهی منو شاهینو کسی حق نداره بگیره. با این فکرا انگار جونی تازه گرفته باشم مشت محکمی تو دهن پسره زدم …