رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان چشمانی به رنگ عسل
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: زهره کلهر
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 307

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان چشمانی به رنگ عسل از زهره کلهر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

پلکهایی را بسختی روی هم فشردم و با عصبانیت، سعی کردم که بخوابم، دقایق کند و کشدار می گذرند، سرم به اندازه چند کیلو سنگین شده است! این بی خوابی های شبانه، گاهی گریبانم را می گیرد و بشدت کلافه ام می کند

خلاصه رمان : چشمانی به رنگ عسل

با رسیدن به مقصد .گفتگوی ما نیز پایان یافت .سرایدار منزل آقای پناهی در را برایمان گشود و اتومبیلها یکی پس از دیگری وارد شدند .چندین اتومبیل دیگر هم در حیاط وجود داشت که خبر از آمدن دیگر مهمانان می داد . هوا در آن فصا از سال یعنی اواسط اردیبهشت ماه، بی نهایت مطلوب و دلچسب بود هنگامیکه پیاده شدیم گل را بدست شایان و شیرینی را به دست مادر سپردم و نگاهی به حیاط زیبا و رویایی منزل آقای پناهی انداختم. در بین اتومبیلها چشمم به اتومبیل b.m.w نقره ای رنگی که در گوشه ای پارک شده بود، افتاد.

بی اختیار یاد فرزاد افتادم و لبخند زدم. خاطره و یاد حضورش در جای جای زندگی ام به چشم می خورد و من به این حقیقت شگرف معترف بودم. با حضور خانم و آقای محترمی که برای استقبال آمده بودند از افکارم دست کشیدم و خود را بین شایان و عمو کامران جا دادم .چهره شایان کمی هیجانزده بنظر می رسید. سعی کردم موج مثبتی از انرژی را به وجودش منتقل کنم . از استقبال باشکوه خانواده الهام مشخصه که جای نگرانی نیست .همه چیز مرتبه عزیزم! شایان لبخند مهربانه ای به رویم زد و مشغول احوالپرسی شد.

مادر الهام زن زیبایی بود که تقریبا هیکل فربهی داشت. کتی تنگ و دامنی کوتاه به تن داشت و موهای کوتاه و بلوطی رنگش با آن صورت نمیکن و زیبا هماهنگی خاصی
داشت . پدرش هم کاملا مرد متشخص و برازنده ای بود و برخلاف مادرش، لاغر اندام بنظر می رسید. در نگاه اول دریافتم که الهام تلفیقی از زیبایی های صورت هر دوی آنهاست. مادرش به گرمی مرا در آغوش کشید و با نگاهی خیره و صدایی نازک گفت: خدای من! شما باید شیدا جون باشید! بی نهایت زیبا و دوست داشتنی، حتی بیشتر از اونچه که الهام می گفت…

خلاصه کتاب
پلکهایی را بسختی روی هم فشردم و با عصبانیت، سعی کردم که بخوابم، دقایق کند و کشدار می گذرند، سرم به اندازه چند کیلو سنگین شده است! این بی خوابی های شبانه، گاهی گریبانم را می گیرد و بشدت کلافه ام می کند
https://romanland.ir/?p=2682
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهداد
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن یک رمان، مثل دویدن به دنبال داستان های جالب با هیجان و رمانتیک می‌مونه.

  • جهاندار
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • پارسیان
    9 آذر -622 | 00:00

    شخصیت‌ها در رمان دنیایی برایم پیش میارن که هنوز در واقعیت تجربه نکردم و این خیلی تحریک کننده و هیجان زده‌کنندهست.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!