توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان گرگ ها اثر م_ابهام پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به به زندگی بارگرداند…
خلاصه رمان: گرگ ها
نمیدونم چرا همیشه دوست داشتم نگاهش کنم برام عجیب بود حسی به این آدم نداشتم دوستش نداشتم عاشقش نبودم ولی می خواستم باشه و ببینمش باهاش حرف بزنم و حالش خوب باشه این حس چی بود خودمم نمی دونستم آخرین گلها رو هم توی باغچه به شکل قشنگ و مرتبی کاشت و وقتی خواست بلند بشه دیدم که عرق از پیشونیش سرازیر شده سریع رفتم طرفش و از تو جیبم یه دستمال
کاغذی تمیز درآوردم دادم بهش به دستمال توی دستم نگاه کرد و عصبی ازم گرفتش عرقشو پاک کرد و کمی طرفم خم شد و آروم گفت داری از خط قرمزام رد میشی خانم دکتر دور شو و از کنارم رد شد و رفت داخل خونه فوبیای نزدیکی با من داشت انگار این آدم همش حواسش بود که نزدیک نشیم به هم..با اینکه آخرش حالمو گرفته بود ولی کلا اتفاق قشنگی بود و دلم شاد شده بود.من داشتم کم کم این
آدمو به زندگی برمی گردوندم احتمالا ..از پشت سرش بلند گفتم نرید تو یه چایی بیارم تو حیاط بخوریم برگشت و با اخم نگام کرد و گفت لازم نکرده زیر لبی گفتم بداخلاق و خنده نگار جونو دیدم که معنادار می خندید روزها از پی هم میگذشتند و با اصرارهای من کم کم تغییراتی توی رفتار کامیار دیده میشد… وقتی برای ناهار و شام میومد پایین بیشتر می موند و احساس میکردم دلش نمیخواد بره بالا …