توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان گیوا اثر راحلهdm پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه… گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه… همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبستهی گیوا (دختر گوهر) میشه!! و حماقتی که تبدیل شد به …
خلاصه رمان: گیوا
تقهای به در خورد، بدون اینکه وارد اتاق بشه گفت: گیوا، شاهرخ تو راهه گفت ده دقیقه دیگه میرسه. کمی صدام و بالا بردم و باشهای گفتم. شال لخت و نرمی به رنگ مشکی رو سرم گذاشتم و از اتاق زدم بیرون. یه شلوار مشکی و یه شومیز قرمز به تن کرده بودم حال اون لحظهمو نمیتونستم تصور کنم. نمیدونستم باید چطور رفتار کنم و چی بگم. کنج دیوار ایستادم و نگاه مامان کردم.
رو مبل نشسته بود و مضطرب به نظر میرسید. چند دقیقه همونجا ایستادم و نگاهش کردم، اگه مامان ازدواج میکرد چی میشد؟ تنهام میذاشت؟ یا شاید من مجبور بودم شخص دیگهای رو تو این خونه تحمل کنم. با صدای زنگ خونه افکارم و پس زدم مامان تند بلند شد و به سمت در رفت پا تند کردم سمتش. نگاهم کرد و گفت: اومد. بیحرف فقط نگاهش کردم. جلو در به انتظار
ایستاده بود. با شنیدن صدای سلامی از کنار در تنمو به جلو کشیدم تا اونی که مامان و به این حال و روز در آورده بودو ببینم ولی همینکه نگاهم بهش افتاد ماتم برد و شوکه نگاهش کردم. حتی یادم رفته بود جواب سلامش و بدم. نگاه گیج و سر در گمم و بین مامان و اون پسر به گردش در آوردم. حالا درک کردم که چرا مامان مضطرب بود. پسری که تقریبا هم سن و سال خودم بود …