توضیحات
ارمغان، تکنسین اتاق عمل، به طور مرموزی از یک دختر خانواده دوست و برونگرا به دختر درونگرا و بازیگری که روابط باز با مردها دارد، تبدیل میشود. این داستان با وقوع یک تصادف در بیمارستان آغاز میشود. ارمغان توجه این بیمار تصادفی را جلب میکند و پس از چند روز، او را در کنار خیابان میبیند و با استفاده از هاتف، آشنایی با او را آغاز میکند. اما آیا این آشنایی تا زمانی که…
(بدون سانسور) دانلود رمان یکاگیر از فاطمه محمودی
چکیده رمان یکاگیر اثر فاطمه محمودی :
بدون این که بخواهد جوابی بدهد میخواهد از کنارش رد شده و داخل برود که دختر سد راهش میشود و دستش را روی کاشی های کنار در خروجی می گذارد.- ببین آقا… برو به اون معشوقه ات بگو اینجا رو به فساد نکشه آدم دیگه حتی میترسه شوهرش یه شب تنها بمونه به هیچ کس هم که رحم نمیکنه . میدونم خودت کمتر از اون نیستی ولی حداقل پیام من رو بهش برسون فهمیدی؟ هاتف چشمهایش را میبندد و نفس عمیقی می گیرد. دعوا جلوی محل زندگی ارمغان؟ عمراً اگر او شروع کننده باشد سرش را آرام بالا میکشد و با حرصی نهفته هنگامی که خیره به چشم های تیره و تیز دختر نگاه میکند زبان روی لب هایش می کشد.
– شما ببین… یک دفعه ی دیگه این چرندیات رو از زبون تو یا یکی از اهالی این ساختمون بشنوم با مأمور میام یا خودم دست به کار میشم و دهنتون رو میبندم! شما برو شوهرت رو سفت بچسب یه وقت ندزدنش . چی میگی آقا… چیشده اسما؟با صدای مردی سر هاتف به سمت او کج میشود و با دیدن همان کسی که موقع بیرون آمدن از ساختمان او را بد نگاه کرده بود. قد بلندی دارد اما بچه تر و لاغرتر از هاتف است. هیچی نیست بیا بریم دختر از بازوی او آویزان میشود و با ترسی که در چشمانش نشسته سعی میکند او را به سمت ماشینی که آن طرف خیابان پارک شده بکشد.(دانلود و ارائه شده در انلاین رمان OnlineRoman.iR)
اما مرد با قلدری قدمی به سمت هاتف بر می دارد و با کوبیدن چهار انگشتش به صورت او سر هاتف را به سمت دیگری کج می کند – دیگه این قدرهار شدید که مزاحم ناموس مردم می شید؟ زنگ بزنم بیان جمعت کنن؟ زنگ بزنم بیان ببینن خونه ی فساد راه انداخته اون زنیکه. هاتف همان طور که سرش به سمت دیگری کج مانده است، پوزخندی میزند و انگشت شستش را کنار لبش می کشد. زنیکه را به ارمغان گفته بود؟ سرکج میکند و با گردن بالا گرفته شده رو به او می گوید: – زنگ بزن بیان ببینم کی رو جمع میکنن…
(بدون سانسور) دانلود رمان یکاگیر pdf فاطمه محمودی