توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان ژوانا اثر آرمینا منظری (نویسنده انجمن رمانبوک) پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
دوست داشتن چشمان سبز تو و نوشتن از تَنی که به عطرهای فرانسه یک پهلو میزد تنها دوا بود. این که از تو مینویسم کاری عادی نیست، نامه ای که مخاطبش تو باشی شیشهی عطریست که واژه هایم را خوشبو میکند …
خلاصه رمان : ژوانا
من حتی نشان سنگ قبر آرزوهایم را از یاد بردهام. اما تو، شیرین تر از آنی که قسمت روزگار من شوی. گاهی عمیقا دلتنگت میشوم، دلتنگ صدایت، دلتنگ عطر تنت، دلتنگ چشمهای محسور کنندهات، دلتنگ دست های گرمت. خبر داری؟ خبر داری رفتنت تمام چیزهای زیبایی که من دلبسته شان بودم را از من گرفت؟ و من پس از تو به دنبال نشانی هایت در آدمهایی که هیچکدام حتى شبیه تو نبودند گشته ام. از من نپرس. از من خسته که مدام در حال ساختن هست چیزی نپرس تا خانه ام بنا شود. از من زمانی حالم را بپرس که فاصلهی من و حقیقی شدن مجازیهای افکارم کم یا که
صفر باشد. زانگاه بپرس که جنگ میان جایی که جسمم و جایی که روحم هست صلح شود. و زمانی سراغی از من بگیر که کودک درونم نیز همراه من با رضایت تمام و کمال پاسخ گوی تو باشد. نه حالا که زخمیام نه حالا که حال دلم از حدقه چشمانم بیرون زده، کاش این دل دل بشود. کاش به من بازگردی، به تنی که روز و شب، نسخ آن شیرین زبانی ها بود. به دلی که بعد از تو دگر رنگ آبی نگرفت. کاش بعد از هر واژه به سمت من بیایی، بگذار تنت رازهایش را با من در میان بگذارد. بگذار از این حجم عشقی که روحم را به بازی گرفته چیزی جز چند خط شعر باقی بماند. در نبودنت بی واژگی
زخمی دو چندان بود. بی واژگی شد سرطانی در رگ هایم. مگر میشود فراموشت کنم؟ فراموش کنم تویی که شعرهایم در تو معنا گرفت. رنگ چشمهایت آبی مایل به زندگی من بود و لبخندت، آه از لبخندی که در دنیای خاکستری من رنگین کمان بعد از باران بود. کاش به من باز میگشتی که نبودنت شد طناب داری دور گردنم. من میشناسمت زخمها بر تنت به یادگار گذاشتم صنما اگر دورت قفس کشیدم فقط میخواستم ابر پنبه ای درون نگاهت را صاعقه نزند. در بند کشیدمت و غم را در چشمهایت لانه کردم؛ من کام این عشق را برایت تلخ کردم، مرا ببخش که چشمهای روشنت اختر آسمان تاریک من شد …
منبع اصلی جهت دانلود بزرگترین سایت کتاب رمان: دلنوشته ژوانا