رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان آبان سرد
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه خاوریان
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 2019

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان آبان سرد از فاطمه خاوریان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دست هایش را دور گلویم انداخته بود و داشت خفه ام می کرد! خفگی بهترین تعریف برای این حال نزار و بی نفسی بود. صدای جیغ مژگان را بیخ گوشم می شنیدم و فکر می کردم چقدر خوب است که دستی دور گلویش نیست و میتواند راحت داد بکشد، زار بزند! خاک ها را روی تن مادر دوست داشتنی از دست رفته ام ریختند صدا در گلویم شکست و فقط توانستم خاک ها را چنگ بزنم.

خلاصه رمان : آبان سرد

هر دو مقابل میز شمس ایستاده بودیم قریشی با آب تاب از بی ادبی من و اینکه من به درد این کار نمی خورم حرف میزد و من دست به سینه و خون سرد تماشایش می کردم. نگاه شمس هم گاهی روی صورت بی حسم برمی گشت و قریشی هربار با تماشای بی خیالی ام آتشی تر میشد. نه اینکه نگران نباشم نه اینکه فکر آوارگی و بی کاری و بی پولی مغزم را نخورده باشد نه اما من اهل خم شدن جلوی آدم هایی شبیه -قریشی نبودم. آدم هایی که خودشان را بالاتر از جایگاهی که داشتند می دیدند دقیقا مثل بعضی۔ منشی- و دکترها! -خانوم اعتمادی؟ نگاهم را قریشی گرفتم و به شمس دادم.

– شما به خانوم قریشی چه بی ادبی کردید؟ _هیچی! کوتاه جواب دادم تلاشی هم برای اثبات خودم نکردم. از نظرم سیرک مسخره ای راه انداخته بود این خانوم قریشی. یاد دوران مدرسه و شیطنت ها و رفتن پیش مدیر مدرسه افتاده بودم. – روتو برم دختر. نگاهش نکردم نگاهم روی چشم های متعجب و گیج شمس مانده بود و قریشی با حرص بیشتری ادامه داد: گذاشتی من حرف از دهنم در بیاد؟ مهلت دادی اشناشیم؟ اصلا عنوان و سمت هیچی ازت بزرگتر که هستم. احترامم و گرفتی؟ و نگاهش سمت شمس برگشت: انگار نه انگار دختر عطیه خانومه خدابیامرزه. چرا باید بدون سابقه به دانشجو کم سن

که هنوز کلش بوی قرمه سبری میده رو استخدام کنید آقای شمس؟ -چرا باید دلیلشو برای شما روشن کنم!؟ لبخند کمرنگی گوشه ی لبم نشست و قریشی دلخور جواب داد: چون من روی کارکنان نظافت این هتل نظارت دارم. چون بعد این همه سال به به نگاه میفهمم طرف این کارس یا نه چون خودتون گفتید یه چیزایی هم باید از فیلتر من رد شه! – شما بفرمایید من مشکلو حل میکنم. قریشی پشت چشم نازکی کرد و با لوندی بیرون رفت. _بشینید. نشستم و نگاهم بی اختیار روی موهای جوگندمی اش نشست. روز اولی که دیدمت فکر کردم با یه دختر سختی دیده و قوی طرفم که قرار نیست…

خلاصه کتاب
میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دست هایش را دور گلویم انداخته بود و داشت خفه ام می کرد! خفگی بهترین تعریف برای این حال نزار و بی نفسی بود. صدای جیغ مژگان را بیخ گوشم می نشیندم و فکر می کردم چقدر خوب است که دستی دور گلویش نیست و میتواند راحت داد بکشد، زار بزند! خاک ها را روی تن مادر دوست داشتنی از دست رفته ام ریختند صدا در گلویم شکست و فقط توانستم خاک ها را چنگ بزنم.  
خرید کتاب
40,000 تومان
https://romanland.ir/?p=11345
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • آرمان
    9 آذر -622 | 00:00

    هیجان و ترس شخصیت‌های نویسنده درت لذت زیادی داره، همیشه کنجکاوم که ادامه داستان چی میشه؟.

  • بهرنگ
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا رمان‌هایی نیز برای خواندن روی تلفن همراه وجود دارند؟

  • انیا
    9 آذر -622 | 00:00

    بهترین چیز درباره خواندن یک رمان، برای من توانایی تقویت تخیل و خلاقیتمه.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!