رمان لند
دانلود رمان
رمان آقا سلیم

توضیحات

رمان آقا سلیم، یکی دیگر از چهار داستان کوتاه مجموعه «چهار راه» غزاله علیزاده است. در ابتدای این داستان کوتاه می خوانیم… یا کرام الکاتبین خودت رحم کن. ملحفه را کنار میزند. تمام پشتم سرخ است. سطح آن از دمل های بزرگ فاسد پوشیده شده. با دهن باز مثل آتش فشان. خدیجه با لگن آب یخ بالای سرم ایستاده است….

نام این اثر: رمان آقا سلیم
نگارنده: غزاله علیزاده
سبک: اجتماعی

قسمتی از رمان آقا سلیم

باندها را در آب فرو می برد و روی پیشانیم می گذارد. دستهایش تازه و خشک است. باندها را در آب فرو می برد و روی پیشانیم می گذارد. دست هایش تازه و خنک است. بهر جای پوستم دست میکشد از کرختی بیرون می آید. کف پایم را با آب سرد و الکل طبی مالش می دهد. صامتی صدایش می زند، از اتاق بیرون می رود. سقف سرجاست.

لکه های متورم سیاه از شکاف های آن به زمین می چکد. پتوی خاکستری را با پا کنار میزنم. با (سمیه) توی باغ های هلو گردش می کردیم. عمه جانم به بدنه ی سماور گرد آجر می مالید. لب رودخانه نشسته بود و آواز می خواند. توی علف ها نشستیم و دلمه ی گوجه فرنگی خوردیم.

به سمیه گفتم دلم میخواهد قهرمان بشوم. خندید و دستهایش را در آب فرو کرد. موهای درازش افشان شد. پیرزن یزدی روی تخت نشسته بود. داشت موهای سرخش را شانه می کرد. چشمش که بمن افتاد زد زیر خنده. آنقدر خندید که سست شد و به پشت روی تخت افتاد. منهم خندهام گرفته بود. سعی میکردم رویم را به دیوار کنم.

خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romanland.ir/?p=1229
لینک کوتاه:
رمان آقا سلیم

رمان آقا سلیم، یکی دیگر از چهار داستان کوتاه مجموعه «چهار راه» غزاله علیزاده است. در ابتدای این داستان کوتاه می خوانیم… یا کرام الکاتبین خودت رحم کن. ملحفه را کنار میزند. تمام پشتم سرخ است. سطح آن از دمل های بزرگ فاسد پوشیده شده. با دهن باز مثل آتش فشان. خدیجه با لگن آب یخ بالای سرم ایستاده است….

نام این اثر: رمان آقا سلیم
نگارنده: غزاله علیزاده
سبک: اجتماعی

قسمتی از رمان آقا سلیم

باندها را در آب فرو می برد و روی پیشانیم می گذارد. دستهایش تازه و خشک است. باندها را در آب فرو می برد و روی پیشانیم می گذارد. دست هایش تازه و خنک است. بهر جای پوستم دست میکشد از کرختی بیرون می آید. کف پایم را با آب سرد و الکل طبی مالش می دهد. صامتی صدایش می زند، از اتاق بیرون می رود. سقف سرجاست.

لکه های متورم سیاه از شکاف های آن به زمین می چکد. پتوی خاکستری را با پا کنار میزنم. با (سمیه) توی باغ های هلو گردش می کردیم. عمه جانم به بدنه ی سماور گرد آجر می مالید. لب رودخانه نشسته بود و آواز می خواند. توی علف ها نشستیم و دلمه ی گوجه فرنگی خوردیم.

به سمیه گفتم دلم میخواهد قهرمان بشوم. خندید و دستهایش را در آب فرو کرد. موهای درازش افشان شد. پیرزن یزدی روی تخت نشسته بود. داشت موهای سرخش را شانه می کرد. چشمش که بمن افتاد زد زیر خنده. آنقدر خندید که سست شد و به پشت روی تخت افتاد. منهم خندهام گرفته بود. سعی میکردم رویم را به دیوار کنم.

خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romanland.ir/?p=29964
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!