توضیحات
داستان رمان با قلب تو می تپم، درباره ی خواهر و برادری به اسم زهرا و منصور هستش که در محله ی خودشون با خواهر برادری به اسم آرش و شیدا آشنا می شوند. زهرا بعد از ورود به دانشگاه دلباخته ی یکی از دانشجوها می شود و ….
نام این اثر: رمان با قلب تو می تپم
نگارنده: افسانه نادریان
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان با قلب تو می تپم
حالا من اینجام در میان یک اتاق که چهار دیوار داره و یک پنجره. بیرون ابرها مدام گریه می کنن و من احساس خفگی و زندانی بودن دارم . جایی که همیشه آزاد بودم حالا تبدیل به یه زندان شده چون تو بیرون از اون هستی. دست و پامو با یه زنجیر به دیوار بسته ان. زندانیم کرده اند. می خواهم بروم، آزاد شوم، از قفس رها شوم.
بیرون زیر بارون چشمامو می بندم وشویندگی بار سنگین غمو از گوشه چشمم حس می کنم. بالاخره تو می آیی وجودتو حس می کنم. شعله احساس در قلبم آزادیمو برمی گردونه لباس سیفد وبلندی تن است. با تمام وجود روی یک پل ایستاده ام. آنقدر بزرگ و غیر قابلباوره که فکر می کنم اصلاً معلوم نیست تا کجا ادامه پیدا کرده شاید تا آخردنیا.
صدای آب رو زیر پام زیر پایه های محکم پل می شنوم یکرودخونه که آرامشو به قلبم و روشنی رو به نگاهم هدیه می کنه نسیم موهامو نوازش می کنه و کنار گوشم می گه: اصلاً نترس چیزی در انتظارته که سالها آرزوی دیدارشو داشتی همون که آزادی رو بهت هدیه کرد.