توضیحات
داستان رمان برایم بمان، درباره ی دختری به اسم ونوس هستش که تو دانشگاه شهرستان قبول میشه…او با صمیمی ترین دوستش برای ثبت نام دانشگاه عازم اون شهرستان میشن و در قطار با بچه های تیم ملی بسکتبال رو به رو میشن…اما در طی این سفر مشکلاتی براشون به وجود میاد که مجبور به ترک قطار و همراهی بچه های تیم ملی بسکتبال میشن اما در راه..
نام این اثر: رمان برایم بمان
نگارنده: فهیمه سلیمانی
سبک: عاشقانه، قدیمی، دانشگاهی
قسمتی از رمان برایم بمان
ونوس به سرعت به سمت کیوسک ها ی تلفن رفت و گوشی را برداشت و شماره گرفت. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که صدای پریسا از پشت گوشی به گوش رسید.
-بفرمائید.
-سلام پری جون.
-ای بی معرفت خوب ما رو کاشتی. معلوم هست کجایی؟ یه ساعته دکه منتظرتم.
-هنوز که ساعت هفت صبحه مگه قرار ما….
-معلوم هست این ساعت روز چرا منو از خواب بیدار کردی؟ این همه سر و صدا چیه؟
-ونوس به پشت سر نگریست. فرودگاه بسیار شلوغ بود و مردم با دسته گل های زیبا به انتظار ایستاده بودند.
-من فرودگاه هستم.
پریسا با تعجب گفت فرودگاه برا چی؟
-عمو دیشب اخر وقت تماس گرفت و گفت امروز ساعت ۶تهرانه.
صدای فریاد پریسا در گوش پیچید.
-راست میگی؟ وای چدر عالی!پدرام هم میاد؟
ونوس لبخندی بر لب راند و پاسخ داد:
-بله خانم نامزد شما هم میاد نگران نباش.