توضیحات
پیمان در رمان به تماشای دود، دایی غیرتی و بی اعصابی است که فقط دو سه سال از خواهرزادهش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی میجنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه میندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سر و سِر داره و از بچگی همهی کادوهای گرون و قشنگش رو همین رفیق جینگ دایی میداده. حالا اون یکی عاشق دلخستهی لیلا خانم بو برده از این رابطه و تصمیم داره…
نام این اثر: رمان به تماشای دود
نگارنده: منیر کاظمی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان به تماشای دود
دست های کوچک کثیف، با فاصله، سیم های خاردار را گرفته و تا جایی که می توانستند به دنبال فرار از تیغ های تیز سیم ها بودند. لب و دهان بعضی ها،به سیم ها چسبیده و یک در میان، رنگ و خاک مانده ی روی سیم ها را می مکیدند. نگاه ها گیج و مبهوت به فاصله ی چند کیلومتری و لاشه ی هلی کوپتر منفجر و دود غلیظ سیاهی بود که از آن به آسمان بلند می شد.
بچه ها روی پنجه ی پا بلند شده بودند تا بتوانند از میان بزرگترهایی مه با اضطراب و دلهره آن صحنه را نگاه می کردند، چیزی برای دیدن پیدا کنند. هر کدام در تکاپو برای پیدا کردن چیزی بودند که به تنهایی یک قصه باشد تا با آن بشود مدتی محله را خرید. قصه گو شد و این و آن را جمع کرد و هیجان زده راست و دروغ را به هم وصل کرد.
عصر گرمی از تابستان اصفهان، در حالی به غروب پیوند می خورد که یک فروند هلی کوپتر آموزشی در فرودگاه مسافربری سابق، که بعد از انقلاب به فرودگاه آموزشی تبدیل شده بود، سقوط کرده و حالا در محله ی مسکونی که با آن در یک خط موازی آنهم به فاصله کمتر از چند صد متر بود ولوله شده بود.