رمان لند
دانلود رمان
رمان بی نفس در گرداب
  • حجم: 10.6 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در بخشی از رمان بی نفس در گرداب می خوانیم….بچه که بودم، عاشق باران بودم. وقتی که باران می‌بارید آقاجون صدایم می‌زد که خودم را به پشت پنجره محبوبم که رو به حیاط بزرگ‌مان بود برسانم و به تماشای باران بنشینم. حتی گاهی مادری اجازه می‌داد به زیر باران بروم. با اشتیاق وصف نشدنی دمپایی‌های صورتی‌ام را پوشیده و نپوشیده به سرعت به حیاط می‌رفتم؛ دست از یکدیگر باز می‌کردم و سر به سوی آسمان می‌گرفتم. دور خود می‌چرخیدم و آواز می‌خواندم…

نام این اثر: رمان بی نفس در گرداب
نگارنده: زهرا سادات رضوی
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان بی نفس در گرداب

به خانه می رفتم و به زیر کرسی می خزیدم. مادری مشغول خشک کردن موهایم می شد؛ آقا جون میوه پوست کنده در دهانم می گذاشت و من با رخوتی وصف نشدنی گوش به حرف های قشنگ آقا جون می سپردم. او می گفت باران می بارد که بدی ها را با خود ببرد. می گفت باران پاکیزگی از جانب خداوند است که همه چیز  را سفید و براق و پاک به مانند روز اولش می کند.

و من با همان ذهن کودکی خود فکر می کردم اگر باران به تن هر کسی که زیر آسمان خدا است ببارد، پاک و مطهر و بی گناه می شود. خودم هم گاهی به زیر باران می رفتم تا گناه هایم شسته شود. همان گناهانی که آن روزها به گمانم بزرگترین گناه بود که دزدکی و دور از چشم آقا جون و مادری شیطنت می کردم و بعد عذاب وجدان می گرفتم.

بعد از بیست سال که از هشت سالگی ام می گذشت تا به امروز هنوز همان تفکر را داشتم که باران تمیز کننده همه چیز است؛ حتی بزرگترین گناهان….یا شاید هنوز در خیال صورتی رنگ همان روزهای بچگی ام مانده بودم و قصد بیرون آمدن نداشتم کخ همه چیز برعکس آن چیزی است که گمان می کردم.

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romanland.ir/?p=691
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!