توضیحات
در رمان ترنم خوشبختی می خوانیم که همه چیز زندگی مشترک المیرا و امیر بر وفق مراد است؛ تا اینکه مادر اصلی دخترشان پیدا میشود. با از دست دادن دختر کوچکشان ورق برمیگردد. عشقشان درگیر مشکلات اجتماعی میشود و تا مرز جنون و جدایی پیش میرود. تنها ترنمی از جنس خوشبختی میتواند ناجی آنها باشد…
نام این اثر: رمان ترنم خوشبختی
نگارنده: زهرا برهانی
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان ترنم خوشبختی
بعد از خداحافظی کردن با منشی از ساختمون خارج شدم. سوار ماشینم شدم و راه خونه رو در پیش گرفتم. بالاخره بعد از نیم ساعت روندن تو خیابون های شلوغ به خونه رسیدم. ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم . وارد آسانسور شدم و دکمه ای رو که روش عدد بیست نوشته شده بود فشار دادم. بعد از چند لحظه به طبقه ی مورد نظر رسیدم.
با فکر اینکه ترلان خوابیده، کلید رو خیلی آروم توی قفل در چرخوندم. با باز شدن در و دیدن صحنه ی رو به روم، نزدیک بود از تعحب دو تا شاخ دربیارم. کف پذیرایی پر شده بود از عروسک. ترلان هم وسط عروسک ها دراز کشیده بود و گریه می کرد. امیر که هنوز متوجه حضورم نشده بود، در حالی که شیشه شیر ترلان رو تکون می داد با یه حالت زار از آشپزخونه اومد بیرون که دلم براش سوخت. الهی بمیرم با این حالش هم داره بچه داری میکنه هم آشپزی!
بعد از اینکه شیشه شیرو به دست ترلان داد دوباره به آشپزخونه رفت. با صدای بسته شدن در، ترلان سرش رو به طرفم چرخوند. با دیدنم خندید و چهار دست و پا به طرفم اومد. منم با خنده کیفمو روی زمین گذاشتم و ترلان کوچولوم رو که حالا یک سالش شده بود بغل کردم که صدای امیر از توی آشپزخونه در اومد: کجا رفتی بچه؟