رمان لند
دانلود رمان
  • نام: رمان تعصب و اما عشق
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: فاطمه اشکو
  • ویراستار: رمان لند
  • تعداد صفحات: 782

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان تعصب و اما عشق از فاطمه اشکو با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بیا تا من و تو الگو شویم. حوا و آدم را به دنیای قدیم بسپاریم. و خودمان بشویم حوا و آدم نسل جدید! من سیبی از جنس اجبار به دستت بدهم. تو گازی از جنس خواستن به آن بزنی و از دل شیرینی این اجبار و خواستن را حس کنی. دست من را بگیری و به دورترین نقطه روشنایی ببری و رهایم کنی…

خلاصه رمان : تعصب و اما عشق

عصر همان روز به همراه ویهان برای خرید تولد پدر به پاساژ رفتیم. دل و دماغ هیچ کاری نداشتم، اما برای تولد مهم ترین مرد زندگی ام، میخواستم شاد باشم. حداقل باید سعی می کردم شاد باشم . او برای من هم پدر بود هم مادر! اما نمی دانست چطور محبت کند، همیشه محبتش را با پول جبران می کرد و کمتر او را در خانه می دیدم. دلم برای صورتش که ریش پرفسوری داشت، برای آغوش امن و پر مهرش که عشق داشت، تنگ شده بود. دلم برای همیشه بودنش در خانه و در کنارم، تنگ شده بود. خدایا! چه

می شود یک روز از خواب بیدار شوم و ببینم که پاییزی دیگر شده ام با جسمی سالم و بدون آسیب؟! – جوجه… به سمت ویهان که کراوات نارنجی رنگی در دستش بود برگشتم. آن را زیر گلویش گذاشته بود و ادا در می آورد. بی اراده لبخندی بر لب هایم نشست. – بهم میاد یا نه؟ گردنم را تاب دادم. -عالیه. نگاهی به دور و بر انداخت. همین که دید کسی حواسش به ما نیست، زبانش را درآورد. این بار لبخندم به خنده تبدیل شد. بعد از آن اتفاق شوم، اولین باری بود که می خندیدم. به خندیدن از ته دلش محو بودم

که کراوات را سر جایش گذاشت و همراه من از مغازه بیرون زد. برای رفع خستگی وارد کافی شاپی که وسط پاساژ قرار داشت، شدیم. ازدحام جمعیت آنقدر زیاد بود که از سرمای بیرون کافی شاپ خبری نبود. گوشه ای خلوت ایستادیم و من بستنی را ترجیح دادم. اما او به خوردن نسکافه بسنده کرد. به محض تمام شدن خوراکی هایمان، چشمکی زد و آرام در گوشم گفت: -فرار کنیم؟ پرسیدم: -پس حساب؟! نگاهی به دور و بر کرد و دوباره دم گوشم گفت: – پول دارم. اما هیجان قرار دارم. می خوام آدرنالینم رو بدم هوا!

خلاصه کتاب
بیا تا من و تو الگو شویم. حوا و آدم را به دنیای قدیم بسپاریم. و خودمان بشویم حوا و آدم نسل جدید! من سیبی از جنس اجبار به دستت بدهم. تو گازی از جنس خواستن به آن بزنی و از دل شیرینی این اجبار و خواستن را حس کنی. دست من را بگیری و به دورترین نقطه روشنایی ببری و رهایم کنی...
https://romanland.ir/?p=8323
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • تابان
    9 آذر -622 | 00:00

    دوست دارم هربار که رمانی مطالعه میکنم به یه دنیای جدید سفر کنم و شخصیت‌هایی رو بشناسم که قبلا هیچ‌کدومو ندیده بودم.

  • پیریوش
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌هایی با ترجمه فارسی وجود دارند؟

  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    معتاد شدن به خوندن این رمان یعنی تله‌گرفتن شدن در دنیای داستانش و لذت بردن از اون.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!