توضیحات
قصه فوق عاشقانه رمان تو فراموش و تو یادی، با یه راز بزرگ که کشفش طپش قلبها رو در پی داره… کژال؛ دختری که تو گذشته دردهای زیادی کشیده، انقدر زیاد که تو قلب مهربونش تلنبار شده و نمیتونه آروم بگیره… اتابک؛ مردی که از عشق به جنون کشیده شده و… و فرهانی که یه راز بزرگ تو سینه ش پنهونه و میخواد مرهم بشه به دردهای کژال… ولی… کاش کژال بجنگه، بتونه، بخواد که بشه اون چه که همه چی رو رنگ شادی میبخشه و…
نام این اثر: رمان تو فراموش و تو یادی
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان تو فراموش و تو یادی
مغزش از اعداد و ارقام خسته شده و دیگر یک عدد تک رقمی را هم نمی کشید. تمام شب گذشته را با خواهر کوچک ترش رویا بیدار بوده و ده قسمت از سریال قهوه ی تلخ را می دید. یکی نیست به او بگوید فیلم مورد علاقه ی رویاست تو چرا پا به پایش تا صبح بیدار می مانی!
گرچه اشکال از مهران مدیری هم هست که فیلم هایش تا این جذاب و سرگرم کننده است! نگاهش را از تخته گرفت و چون ردیف آخر نشسته بود و استاد دید واضحی به جایگاهش نداشت، سرش را روی میز قرار داد و چشم های بی رمقش را بست تا بلکه کمی خستگی و بی خوابی ای که کشیده بود جبران شود، استراحتش به ثانیه نکشید، با تقه ای که به در خورد بی اختیار سرش را بلند کرد.
با «بفرمایید» استاد دستگیره ی در پایین و بالا شد و از لابه لایش گل سرخی که این روزها بد روی مخ کژال رژه می رفت نمایان شد. صدای خنده ی هم کلاسی هایش نشان از تشخیص فرد پشت در می داد و فقط کژال بود که حرص می خورد از اینکه مقابل استاد آبروریزی کند به تقلا افتاد و بی توجه به نگاه شیطنت آمیز دوستان و هم کلاسی هایش….