توضیحات
رها در رمان دختر پاییزی، دختری است که خودش فرزند پاییز است و در یکی از همین پاییز ها، زندگی اش با پسری به اسم شهاب گره می خورد که اصلا به او علاقه ای ندارد. غافل از اینکه دلش در گرو پسری است به نام امید که…
نام این اثر: رمان دختر پاییزی
نگارنده: مرضیه آقایی
سبک: عاشقانه، غمگین
قسمتی از رمان دختر پاییزی
کلید را در قفل چرخاند و تکیه اش را به در اتاق زد. صدای آهسته خواهرش را از پشت در شنید که می گفت:
_رها چرا در قفل می کنی دیوونه، در رو باز کن تا یکم باهم حرف بزنیم. همچنان محکم در پشت در اتاق ایستاده بود و بدون هیچ توجهی به حرف های هاله به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود.
هاله همچنان به در اتاق ضربه می زد و رها را صدا می کرد. وقتی هیچ صدایی از رها نشنید شنیده با عصبانیت مشت محکمی به در اتاق زد و از آنجا دور شد. وقتی که از رفتن هاله مطمئن شد از پشت در اتاق فاصله گرفت و به سمت پنجره ی اتاقش رفت.
پرده های کرمی رنگ اتاقش را با یک حرکت دست کنار زد که با شیشه ی بخار گرفته ی اتاق روبه رو شد. دستش را آرام به سمت پنجره ی بخارگرفته ی اتاقش برد و با نوک انگشت اشاره اش روی شیشه نوشت. به سینه تا نفسی هست بی قرار توام!