توضیحات
داستان رمان دل از آنجا شروع می شود که راستین، شب خسته از کار در شرکت به خانه میرفت. ناگهان دختری جلوی ماشینش را میگیرد و ازش تقاضای کمک میکند تا از ازدواج اجباری که قرار انجام شود نجاتش دهد …
نام این اثر: رمان دل
نگارنده: سارا بانو
سبک: عاشقانه، خشن
قسمتی از رمان دل
از خواب بیدار شدم و دستی به چشم هام کشیدم و از اتاق زدم بیرون. صبحونه ای آماده کردم و به سمت طبقه بالا رفتم تااون دختر رو بیدار کنم. تقه ای به در زدم…جوابی نیومد. دوباره به در زدم ولی بازم صدایی نیومد… در رو باز کردم و وارد شدم. تو اتاق نبود؛ برگه ای روی تخت بود… برگه ای که روی تخت بود رو برداشتمو شروع کردم به خوندنش…
به به سلام آقای راستین امیری…یادته بهت گفتم کوه به کوه نمیرسه ولی آدم به آدم میرسه. اون روزی که شراکتتو بامن بهم زدی و گفتی تو خلافکاری و رفتی و شدی رقیب من یادته!! الان تمام اطلاعات مهمت دست منه و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی. من اون دخترو فرستادم هنوزم ساده ای…
نامه رو تو دستم فشردمو پرتش کردم به سمت دیوار…حرومزاده میکشمت. امیرفلاحی خودم می کشمت…گوشیمو برداشتمو شماره مهرداد رو گرفتم…