توضیحات
در ابتدای رمان رویای گمشده می خوانیم… من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بیپدر بزرگ شده و حالا با بزرگترین چالش زندگیم روبهرو شدم. یکروز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونهام بچهایه که مادر ناشناسش تو یکنامه ادعا میکنه بچهی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچهای که دوست ندارم مثل خودم بیپدر بزرگ بشه اما وجود اون برای شهرت من خطرناکه و باید براش یک مادر پیدا کنم…..
نام این اثر: رمان رویای گمشده
نگارنده: مهدیه افشار و مریم عباسقلی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان رویای گمشده
– لباستو درار، برو حموم خودتو تمیز کن. نمی تونی با این کثافت تنت به بچه ام شیر بدی!
در خودش جمع می شود و با نگاهی به ساعت اولتیماتوم می دهم:
– یک ساعت دیگه که میام با این ریخت و قیافه نباشی.
با چندش نگاه از ریخت و قیافه ی کثیف و لباس های کهنه ی تنش می گیرم. روی تخت می نشیند که داد می کشم:
– نشین روتخت کثیفی حیوون…
سیخ سرجایش می ایستد. با چشمان خیس از اشک و ترسیده نگاهم می کند و چیزی ور می زند. بی حوصله تشر می زنم:
– چی زر زر می کنی؟ حوصله ندارم دو تا بچه بزرگ کنم، بلند حرف بزن.
تمام تن کوچکش می لرزد. با آن چشم های بی شرفش مظلوم نگاهم می کند و پچ می زند: چشم آقا.
چشم غره ای می روم و به در حمام اشاره می کنم:
– خوبه.
داخل حمام که می رود، اتاق را ترک می کنم. دو ماه است که روی هم رفته بیست و چهار ساعت هم نخوابیده ام. دو ماه است که سردرد مزاحم یک ثانیه هم رهایم نکرده، دو ماه است که سر و صدای این بچه آسایش رو و شبم را گرفته!