توضیحات
امیر علی، مرد همه چیز تمامی که دخترای زیادی رو شیفته کرده بود! دلدادهی دختر همسایه شد که بدون توجه به امیر علی، نامزد کرد… زمانی که این عشق به نفرت بدل شد، دخترک نامزدیش بهم خورد و حالا امیرعلی به خواستگاریِ لئا رفته بود.. دختری لوند و زیبا که خبر نداشت اینبار خبری از عشق نیست و…
نام این اثر: زنجیر و دلدادگی
نگارنده: نازنین دیناروند
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان زنجیر و دلدادگی
درهای آهنی حیاط با صدای محکمی به هم برخورد کردند. امیرعلی رفته و زهرا خانم چه خوش خیالانه فکر کرده بود می شد جلوی اوی عاشق را گرفت!! اجازه فریاد به او نمی دادند و نمی دانستند امیرعلی چند سال است که از تک دختر حاج قمرزاد در دلش فرشته ساخته!
در که پشت سرش بسته شد، با قدم های بلند به سمت ماشین گام برداشت و همه ی زورش را زد تا به خانه ی آنها نگاه نکند. خانه ای با آجرهای قرمز، که پانزده سال صدای خنده های دختر حاج جمال را برایش نگه داشت! ابروهای به هم چسبیده و لب های حریص و دلخورش، همه ی قشاری را که قبلش متحمل می شد را به دوش می کشیدند!
عاصی دست به سمت دستگیره برد و قبل از باز کردن در، لئای زیبایش از لای در سرک کشید. دنیا برای امیرعلی انگار همان جایی تمام می شد که برای پسرک تکیه داده به تویوتای مشکی رنگ، دست تکان می داد و با عجله به طرف او قدم برداشت.