توضیحات
داستان رمان سخت مثل سنگ در مورد دختری به اسم حور است که دارای یک قُل دیگه به اسم رویاست که شر و شیطونتر از حوریه میباشد. نامزد حوری که یکماه مانده به ازدواجشان، او را ترک کرده. خانوادهاش میخواهند تا او به عقد پسرعمهاش سعید دربیاید تا آبروی از دست رفتهی آنها را برگرداند. ولی حوری با این ازدواج شدیداً مخالف است. چون باز هم عاشقانه نامزدش را دوست دارد و…
نام این اثر: رمان سخت مثل سنگ
نگارنده: معصومه نوروزی
سبک: عاشقانه، طنز
قسمتی از رمان سخت مثل سنگ
باز هم مثل همیشه خیره شده بودم به تابلو عکسی که روی دیوار اتاقم نصب شده بود. فقط نگاهش می کردم تا باز وجودم پرشود از آرامشی که چند سالی است که دیگر رنگش را هم ندیده ام. به جایش بی خوابی و سردردهای شدید نفسم را بریده بودن و بی خوابیم را هیچ چیزی جز همین تابلو عکس، تسکین نمی کرد.
حتی پدرم که مخالف نصب این تابلو عکس بود، دیگر حرفی از بردن آن به انباری نزده بود و شاید فهمیده بود که مسکن تمام دردهای دخترش همین مرد درون قاب عکس است. آنقدر خیره می شوم به تابلو تا خوابم ببرد؛ یک خواب عمیق و شیرین. نمی دانم چند ساعتی خوابیده بودم؛ با صدای رویا که صدایم می کرد چشم هایم را گشودم و نگاهم به سمت در کشیده شد که بدون در زدن وارد شد.
– ا ِوا بازم یادم رفت در بزنم.
و بعد خودش صدای در را درآورد.
– تَقتَق سلام علمم خوابآلو وقت خواب؟
خمیازه ای از سر خستگی زیاد که البته بخاطر خواب بود کشیدم و با لبخند محوی خواهری که قل خودم بود را نگریستم. زیادی شبیه هم بودیم! فقط آن موهای بلندش را پرکلاغی کرده بود و معتقد بود بهش می آید و من با موهای بورم و چتری هایم کمی متفاوت تر از او بودم.