توضیحات
رمان سرپناهی دیگر، روایتگر زندگی آدمهای گذشته بر پایهی عقاید سنتی، غرور و تعصبهای بیجاست. بیست سال از حرفها، کارها و اشتباهات گذشتهاست. هیچکس نمیداند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آنها باقی ماندهاست، اما در این میان، کسی پی به این اتفاقات میبرد. به دنبال افشای حقیقت میرود، اما از هرچه که در این سالها داشتهاست گریزان می شود…
نام این اثر: رمان سرپناهی دیگر
نگارنده: غزل محمدی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
قسمتی از رمان سرپناهی دیگر
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میزش نشست و به منظرهی برفی روبرویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیهای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند.
دلش آرامش میخواست، آرامشی که ماندگار باشد؛ مانند صدای استاد شجریان که برای لحظه ای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید.
می دانست دیر یا زود به دیدنش میآید، بعد از یک سال!
-میبینم باز پیرمرد شدی زدی تو کار شجریان!
بدون ایجاد تغییر در حالتش گفت:
-چی شده که تو رو به اینجا کشونده؟
پسر خندید و بر روی می ِزکار نشست و گفت:
-اتفاق که زیاد افتاده، یک سال از دستم در رفتی و آخر پیدات کردم…