توضیحات
رمان سه معما، درباره ی سه مرگ هست که در یک شب اتفاق می افتد. سه مرگ با فاصله چند دقیقه از هم. سه مرگی که باعث سه معمای پیچیده می شود…
نام این اثر: رمان سه معما
نگارنده: زینت عزتی نژاد
سبک: معمایی، جنایی
قسمتی از رمان سه معما
وارد اشپزخانه شده و رو به مادر و اقاجان سلامی بلند گفتم. هردو با لبخند جوابم را دادند روی صندلی نشستم و روبه مادر گفتم: مادر میشه یه لیوان چایی بهم بدی…
_باشه مادر الان برات میارم
اقاجان روزنامه اش را پایین اورد و گفت: امروز میری سر کار؟
_بله اقا جون امروز شیفتم…
_سلام صبح همگی به خیر
به سمت خواهر کوچکم بهار برگشتم مانتو شلوار مدرسه اش را پوشیده بود و اماده جلوی در ایستاده بود. همه جوابش را دادیم. بهار طبق معمول به سمت اقاجان رفت تا اقاجان پیشانی اش را ببوسد. با اینکه بهار بچه ی اخر بود و با مادر واقاجان پنجاه سال فاصله ی سنی داشت اما باز هم با انها رابطه اش خوب بود وبه انها احترام می گذاشت…
بهار سمتم امد وگفت: داداش خوبی؟
_اره عزیزم تو خوبی؟
_بله ممنون. بهنام می تونی سر راهت منم برسونی مدرسه باز سرویسم نمیاد…
مادر غر زد: ای بابا عجب گیری کردیم ما با این سرویس. سال اخر مهمه دو روز دیگه فصل امتحاناست بعد هی این اقا می خواد نیاد هی بچه امو جوش بده…