توضیحات
در رمان شاهزاده چشم سبز من، نفس دختریست که در یتیم خانه بزرگ می شود. نفس یک انسان عادی نیست. نفس دختری از جنس طبیعت است… در تولد هجده سالگیاش او را به سرزمین مادریاش می برند. در آنجا شاهزاده ی چشم سبز خود را مییابد و عاشق میشود. یک عشق آتشین؛ عشق به یک پسر چشم سبز… جان همه در دستان نفس است، نفس بازنده است یا برنده…
نام این اثر: رمان شاهزاده چشم سبز من
نگارنده: اسرا خ
سبک: عاشقانه، فانتزی، ترسناک
قسمتی از رمان شاهزاده چشم سبز من
دست داغش رو روی کمرم گذاشت؛ به طوری که من هم داشتم داغ می شدم. قلبم تند تند می زد. لبش مماس لبم و خیره به چشم هام زل زده بود، همه جا تار بود؛ فقط یکم نور روی صورتش تابیده، خیلی جذاب بود شاید بیشتر از خیلی.! روی صورتش زوم کردم؛ لب های قلوه ای و صورتی، چشم های سبز درشت، بینی قلمی و متناسب با صورتش، موهای قهوه ای لخت و صاف، پوست گندمی.
یه فلجی داره، یه ناقصی زیبا، زیبایی اون به حدیه که می خوای دستت رو فرو کنی توش و با لذت بخندی. یه جور خاصی بهم نگاه کرد و گفت: به زودی میای پیشم….
لبخند جذابی زد که چالش نمایان شد. خیره به چالش بودم که یه دفعه صدای تق اومد و عین جن زده ها بلند شدم. گنگ به آقای رحیمی، معلم ریاضیمون خیره شدم.
با اون کت و شلوار رسمی، عینک گنده اش، ریش و سیبل رنگ کرده اش و چشم های قهوه ای بادامی اش که به لطف عینک کوچیک شده. باعصبانیت مشهودی بهم زل زد، داشت از گوش هاش دود بلند می شد، وا پس شاهزاده چشم سبزم کوش؟