توضیحات
در بخش از رمان شعله ور می خوانیم…یه صدای کوچیک زمزمه کرد. کاملا بی حرکت دراز میکشم و چشمام رو بسته نگه می دارم. هشدار گوشیم برای ساعت شیش و هنوز زنگ نخورده اما دخترام حداقل بیست دقیقه ست که بیدارن. صدای حرف زدنشون رو از دیوار نازکی که اتاق من رو از اتاق اونا در آپارتمان ارزونم جدا میکنه، شنیدم. الان دارن بازی مورد علاقه شون رو میکنن اینکه کنار تختم زمانی که خوابیدم بایستند و درباره م چرت و پرت بگن…
نام این اثر: رمان شعله ور
نگارنده: ملانی هارلو
سبک: عاشقانه، بزرگسال
قسمتی از رمان شعله ور
صدا الان یکم بلندتر شده و متوجه شدم اون صدای دختر پنج ساله م لوناست.
– صدای خرناس کشیدنت رو شنیدیم.
به پاسوم بازی ادامه میدم. (فقط محض یادآوری میگم، من هیچ خرناس کوفتی ای نمی کشم.) لونا بازی رو شروع می کنه: بابایی همیشه وقتی می خوابه خیلی بامزه میشه؛ اینجور فکر نمی کنی؟
– آره.
این هالی یه، دختر هشت ساله ام.
– از خودش چهره ای عبوسی درمیاره.
– و با دماغش وقتی نفس می کشه صداهای عجیبی درمیاره.
– آره؛ و اون خیلی پرموئه.
لونا مدافعانه زمزمه می کنه: بابایی اونقدرها هم پرمو نیست؛ فقط یذره اونجا.
از اونجایی که پتو دور کمرمه، تصور می کنم که انگشت کوچولوش رو به سمت سینه م نشون گرفته، اونا معمولا پاهای پرمو و ریش های ژولیده فکم رو مسخره می کنند. هالی می پرسه:
– آره، اما تا حالا زیربغلشو دیدی؟ اونجا خیلی پرموئه.