توضیحات
در رمان شوهر هیولا می خوانیم… من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم. تا گناهکار بمانیم. تا ابد و کلمات ناقص می مانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام گرفت به کدامین گناه؟ به کدامین حکم محکوم شدیم به گناهکاران ابدی؟ هـــمه ما گناهکاریم…همـــه ما در روند ساخته شدن یه مرد هیــــولا شریکیم…حتی ساده ترین دختر این داستان خیلی وقته ازم…
نام این اثر: رمان شوهر هیولا
نگارنده: کیانا بهمن زاد
سبک: عاشقانه، مافیایی، خشن، کلکلی
قسمتی از رمان شوهر هیولا
خیلی وقته ازم ده یک عقبن. چون دنیا پوچ تر از اونی که دنباله گل باشی. توی این زندگی یاد گرفتم با قلبی که سمت چپه نمیشه راه راست رفت. پس تزریق نفرت در مغز استخوان! تا وقتی بد نشی نمی فهمن چقدر خوب بودی. قصر میسازم با تمام آجرهایی که به سمتم پرت کردن. میخواست بازیم بده ولی نمی دونست من خودم قوانین بازیو نوشتم.
توی یه مدت کوتاه موجوداتی از جنس پلیـــدی به رنگ آدمیت وارد زندگیم شدن و پدرمو ازم گرفتن. پس با من از بخشش حرف نزنید. چون دقیقا همونجایی از پا درتون میارم که فکر می کنید بازنشستم. شدم مثله یه شعله ای که هیچ دریایی نمیتونه خاموشم کنه…شدم ایفاگــر نقش درد در لبخــندی از جنس ناچاری.
البته درختی که ریشه های قوی داره به طوفان میخنده. منم به تمام بلاهایی که سرم اومد هرهرهر خندیدم. از من به شما نصیحت جلوی وابسته شدن و هروقت بگیرید منفعته. با همین قانون کاری کردم زندگی روی معیار حرفام بچرخه. من تو انضباط عصبی رده ردم. پس هشدار که آرامش ما را نخراشی وگرنه میخراشمتون.