توضیحات
پسر داستان رمان طعم تلخ دروغ، عاشق یک دختر میشه و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن. بعد از چند مدت رفتار پسر داستان عوض میشه و دختر داستان رو طلاق میده و بعدا دختر داستان میفهمه شوهرش بهش دروغ گفته و این طلاق یک راز داشته…
نام این اثر: رمان طعم تلخ دروغ
نگارنده: ملیحه بخشی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان طعم تلخ دروغ
نایلون های سنگین توی دستم انگشت هام رو به گز گز انداخته بود. کمی سنگینی پلاستیک ها رو توی دستم جابه جا کردم و به طول خیابون نگاه منتظری انداختم. دقایقی می شد که به بابا زنگ زده بودم ولی هنوز نرسیده بود. نگاه های سنگین یک نفر رو حس می کردم. آروم سر برگردوندم.
پسر جوونی بود که نگاهش زوم من و دستهام شده بود. نفس حرصی کشیدم و نگاهم دوباره به انتظار بابا نشست. مگه چقدر راهه که اینقدر دیر کرده. زیر لب همینطور غر می زدم…
– خانم خوشکله پاکت های خریدت رو بده من شما خسته میشی…
با صدای مردونه ای که تو گوشم پیچید از جا پریدم و ترسیده نگاهش کردم. همون جوونی بود که به من زل زده بود…
– نمی خواستم بترسونمت..
دستهاش رو دراز کرد
– بده من برات نگهشون دارم
بدون اراده و ترسیده دستام رو عقب کشیدم. صدام رو خشن کردم و با اخم های گره کرده گفتم
– آقا بفرمایید برید مزاحم نشید…
صاف ایستاد
– قصدم مزاحمت نیست فقط می خوام کمکت کنم
با همون لحن ادامه دادم…