توضیحات
در ابتدای رمان عشق به شرط چاقو می خوانیم… من بد اخلاق نیستم اما خب… قرار نیست با همه خوب باشم چون حرف زور تو کتم نمی ره؛ زیادم برام ناز نکن چون دنبالت نمیام یه جوری ترکت میکنم که صدای پام رو هم نشنوی…پایان خوش.
نام این اثر: رمان عشق به شرط چاقو
نگارنده: فاطمه حیدری نیا
سبک: عاشقانه، هیجانی، جذاب
قسمتی از رمان عشق به شرط چاقو
– خانم…خانم
چشام و آروم باز کردم و به مهماندار که خبر رسیدنمون و میداد نگاه کردم. چند بار پلکام و باز و بسته کردم تا بهتر ببینم. یه کش و قوسی به بدنم دادم و بعد مانتو و شالم رو صاف کردم و از هواپیما خارج شدم و با قدمای بلند خودم به داخل فرودگاه رسوندم ووسایلم رو تحویل گرفتم و از فرودگاه خارج شدم.
کشون کشون به سمت پیاده رو رفتمو دستم رو برای تاکسی بلند کردم. ولی تاکسی ها با سرعت از کنارم رد میشدن دیگه داشت اعصابم خورد میشد. که یه تاکسی کنار پام ترمز کرد. شیشه رو پایین آورد. یه مرد حدودا پنجاه ساله با ته ریش سفید بود که خطاب به من گفت:
– خانم کجا میری؟
– سعادت آباد…
– بیا بالا دخترم…
لبخندی زدم و در عقب رو باز کردم. خواستم سوار شم که یکی از عقب بازوم رو کشید و منو به سمت خودش برگردوند. وقتی برگشتم با یه پسر حدودا بیست و هفت ساله چشم تو چشم شدم. پسره ی روانی تو روز روشن می خواست مزاحم بشه…