توضیحات
طلا در رمان عشق پرسه میزند، درگیر سنت و رسوم خاندانی، مجبور به ازدواج با فردی میشود که از کودکی از او نفرت داشته. اما درست در یک قدمی ازدواج از آرایشگاه فرار میکند؛ آن هم با امیری که آوردن نامش در خاندان گناه کبیره و جبیره است. اما طلا دل پاک و عاشق خود را در گرو ممنوعهها قرار میدهد.
نام این اثر: رمان عشق پرسه میزند
نگارنده: زهرا فاطمی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، هیجانی
قسمتی از رمان عشق پرسه میزند
از دور دور که برگشت، جغله را آن سوی حیاط دید که به جان علف ھای ھرز افتاده بود، باز کرم درونش به تکاپو افتاد تا زھرش را بریزد! از ھمانجا صدایش زد و جغله مثل ھمیشه به محض صدا زدن او ھر کاری که میکرد را رھا کرد و با سرعت، خودش را به او رساند!
-بله آقا!
بیچاره نفس نفس میزد؛ به زور آن ھمه آشغال را روی ھم تلنبار کرده بود! امیر نگاھی به سرتاپای گل آلودش انداخت!
-می خواستم بگم اینجا کارت تموم شد اشغال ھای باغ پشت عمارت رو یادت نره!
جغله با این که نا نداشت چشمی تحویلش داد و با اجازه ای که از او خواست فاصله گرفت و به سرکارش برگشت. امیر نفس عمیقی کشید و خواست به سمت ساختمانش برود که به ناگاه چشمش به یک جفت چشم کھربایی افتاد!
دختری با مانتو سفید و چشمانی چون فرشته و پوستی به سفیدی برف روی چمن ھا نشسته بود و با دسته گلی زیبا برای خودش تاج درست میکرد! چند دقیقه بی آنکه بفھمد به او زل زده بود و اصلا حواسش نبود به عسل قول داده تا از خانه برایش آن سوغاتی نابش را بیاورد.