توضیحات
رمان فرشته زمینی درباره ی یه زوجه عاشقه که بعد از چند سال زنه داستان دچاره بیماریه روانی میشه و…
نام این اثر: رمان فرشته زمینی
نگارنده: زینت عزتی نژاد
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان فرشته زمینی
با بغض به ھمسرم خیره شدم…نمی دونم چی شد. یک دفعه نفرت تمام وجودمو گرفت. من……با ھق ھق دردناکش چشمانم بسته شد. صدای وکیل دوباره بلند شد. خانم امینی میشه از اول بگید چه اتفاقی افتاد؟
-بله. ھفته ی پیش بود ھمسرم به سرکارش رفت. بعد از چند ساعت تماس گرفت و گفت یک پوشه مربوط به اداره است که در خانه جا گذاشتم و دوستم رو برای آوردنش فرستادم خونه.
بعد از چند دقیقه دوست ھمسرم آمد. به خانه دعوتش کردم و به ھمسرم خبر دادم. به طرف آشپزخانه رفتم تا برایش چای ببرم. در حال ریختن چای بودم که چشمم به چاقو افتاد. مسخ چاقو شدم. از خود بی خود شدم. انگار که خودم نبودم. نفرت تمام وجودمو گرفت. لیوان چای از دستم افتاد. با صدای دوست ھمسرم چاقو را برداشتم.
-اتفاقی افتاده فرشته خانوم؟
به سمتش برگشتم و چاقو را به بازویش زدم. فریادی از درد کشید. انکار نمیکنم از صدای فریادش لذت بردم. با دیدن خونش برای کشتنش مصمم شدم. چاقو را بالا بردم که ناگھان برادرم رسید و…. صدای قاضی آمد.
-ختم جلسه…
