توضیحات
رمان مرز داستان دختری است که ناخواسته معشوقه ی خواهرزاده ش میشه و وادار به کارهایی میشه که تاوانش، گریبان هردو رو خواهد گرفت.. یه عشق ممنوعه که به حتم مشکلات زیادی رو سر راهشون قرار میده و حال باید ببینیم نیاز از قصه ی ما چطوری می تونه خودش رو از این عشق رها کنه.. آیا علی این اجازه رو میده؟!
نام این اثر: رمان مرز
نگارنده: عالیس (الناز)
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان مرز
بوی ملایم سیگار به مشامم می رسید و انقدر کسل بودم که برام مهم نبود.. چشامو بسته بودم و پلکامو از شدت سوزشِ ناشی از شب بیداری، رو هم فشار می دادم.. اینقدر این چند وقت ترسیده بودم که دگ جون نداشتم بیدار بمونم.. علی برای تنها نبودن من شبا به خونم سر میزد.. پتو رو روی خودم تنظیم کردم و نفس داغمو زیر پتو فوت کردم تا گرمم بشه.
دیگه کم کم داشت چشام به خواب می رفت و نفسام منظم میشد که تو همون عالم خلسه حس کردم که در اتاق باز شد. اما نا نداشتم تکون بخورم.. طولی نکشید که تخت بالا و پایین شد و من انگار هنوز تو عالم خواب گیر کرده بودم.. حس کردم که همزمان با خم شدن رو اندامم نفسشو آروم فوت کرد و موهام باعث شد قلقلکم بگیره.
هنوز از تکون های سرسریِ تخت فارغ نشده بودم که نزدیک شدنشو احساس کردم.. صورتش دقیقا کنارِ گوشم بود و داشت آروم اما محکم نفس می کشید.. قلبم تند میزد اما تکون نخوردم که نمی تونستم.. بوی سیگار حالا با وسعت بیشتری به مشامم میخورد..