توضیحات
رمان مشهور، روایتی از زندگی خصوصی زنی سوپراستار است که نقل محافل عمومی میشود. لحظاتی که زن رنجور قصه از سر میگذراند وحشتی بیامان از آیندهی سیاهش را برابر نگاهش نقش میزند که در انتهایش راهی به جز تباهی نیست….
نام این اثر: رمان مشهور
نگارنده: یگانه رضایی
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان مشهور
حس بلواگر وجودم مرا به مرز ویرانی می رساند و رنجی فزاینده را هدیه ام می کرد؛ اما ایستادگی می کردم. چنان سخت و دشوار که هر آن ممکن بود برابر دوربینها از حال بروم. کات رحیمی از خود بی خودم ساخت و با قدم هایی بلند و پرسرعت سمت سرویس هجوم بردم.
بی توجه به گریمی که بر صورتم نشسته بود چند مشت آب بر چهره پاشیدم و جرعه ای هم نوشیدم. تقه ای به در برخورد کرد و صدای سیما میان راهروهای درهم پیچیدهی گوشم راه گرفت.
– در رو باز کن، آوردم واسهت. فقط بوش میپیچه، بدبخت میشیم.
در را ذرهای گشودم و نخ سیگار را از میان انگشتان بلند و باریکش جدا کردم.
– بیخیال سیما، بو نداره. تنهام بذار. زود میام.
فندک را از میان جیب فراخ لباس عاریه ای بیرون کشیدم و سیگار را آتش زدم. پک ها در پی هم و آرامشی که از آن حاصل شد میان رگ و پی جسم دردناکم خانه کرد. به ته که رسید، بار دیگر صدای سیما در دهلیزهای گوشم نشست.
– کارگردان اعلام پایان این سکانسو کرد، بپر بیرون برسونمت خونه. زیاد تو چشم نباشی بهتره.
فیتیله ی سیگار را در سطل زباله ی کوچک صورتی رنگ پرت کردم و کش و قوسی به تن دادم. سیما در را گشود و لبخند من پاسخ نگاه نگرانش شد.