توضیحات
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد. من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی. چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی. من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر. چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر. آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود . دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود.
نام این اثر: رمان نخجیر شیطان
نگارنده: مریم چاهی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان نخجیر شیطان
فقط آمده بودم یک تست “پاپ اسمری” ساده بدهم. سونوگرافی داخل رحم چند بار جیغم را به آسمان برد. هر دفعه منشی سرزنشم میکرد. از دست ما زنها! دکتر که مرد است درک می کند درد می کشم. اما همجنس خودم تصور کرده عشوه می آیم:
– آروم بلند شو…
خانم براش یه چیز شیرین بیار…فشارش افتاد..وقتی به حالت نشسته درمی آیم، چیزی نمانده با صورت از تخت بیافتم. نگاهم تار شده و همه چیز دور سرم می چرخد:
– حیف تو نیست که تنهایی؟
با بی حالی نگاهم را بالا می کشم:
– عفونت شدید داری…
دریچه واژن دچار چسبندگی شده…عضلات لگن انقباض داره…ضخامت «آندومتر» رحم هم کمی نگرانم کرد…این طوری پیش بری یا باید رحم کامل تخلیه بشه یا ممکنه بیماری های شایع مثل سرطان رحم سراغت بیاد….