توضیحات
دکتر عماد فتحی در رمان نیلوفرانه، پزشک مورد تایید از طرف دانشگاه به عنوان استاد جایگزین انتخاب شده است. هیچ کدام از نزدیکان او از گذشتهاش و ماجراهایی که از سر گذرانده خبر ندارد در این بین خواسته و ناخواسته وارد مشکلات زندگی نیلوفر و نامزدش میشود و اینگونه نیلوفرانه رقم میخورد..
نام این اثر: رمان نیلوفرانه
نگارنده: عطیه س
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان نیلوفرانه
صدای خش خش برگها زیر پاهایش صدای مرگ میداد. گوشی را به گوشش محکمتر چسباند و گفت: فرزاد دلم برات تنگ شده… قطره اشکی لجوج که گوشه چشمش جمع شده بود را با حرص پس زد و گوشی را پایین آورد. دلش گرفته بود… بیشتر از دو ماه بود که نامزدش را ندیده بود. مژگان از پشت صدایش میکرد قدم هایش را آهسته کرد تا به او برسد ولی برنگشت.
مژگان هن هن کنان کنارش ایستاد. بازوی او را گرفت و گفت: وایستا دختر نفسم گرفت. کمی دو لا شد تا نفسش جا بیاید. نیلوفر کلافه چشمهایش را در کاسه چرخاند و گفت: حوصله ندارم میخوام برم خونه.
– چی میگی یعنی کلاس استاد مهابادی رو نمیمونی؟
اشک در چشمش حلقه زد. مژگان با ناراحتی گفت: چت شده تو؟
دستش را گرفت و روی نیمکت نشستند. زمزمه کنان گفت: فرزاد زنگ زده بود.
کمی مکث کرد. سرش را پایین انداخت و ادامه داد: میگه سفرش یه ماه دیگه طول میکشه. خسته شدم از چشم انتظاری
_ حالش چطور بود؟
: خودش که میگه خوبه ولی صداش نا امیده…
_ توکل کن به خدا، اونم نرفته که تفریح کنه ایشالاه که خوب میشه بر میگرده
: اخلاقش عوض شده سرد شده…