توضیحات
ژیار راشد در رمان هیژا، مردی از تبار کُرده که برای حفاظت از مادر و برادرش در مقابل پدر مستبدش به اجبار مجبور به قبول شغل اجدادیشون میشه. شغلی که به جز و مرگ و خون هیچ چیز دیگه ای نداره، طی یک اتفاق واسه نابودیش اقدام به قتلش میکنن که همسر و فرزندش کشته میشن. ژیار به کما میره و بعد از اون داخل یه آسایشگاه روانی بستری میشه با اومدن ماهلین و دیدن ژیار روند داستان شکل میگیره و ادامه…
نام این اثر: رمان هیژا
نگارنده: مهری هاشمی
سبک: عاشقانه، انتقامی
قسمتی از رمان هیژا
نگاه وحشت زده ام میخ چهره ی عصیان زده ش بود. چشم هاش از خشم می لرزید و صورتش مثل همیشه وهم آور و خوف برانگیز قلبم رو به تب و تاب می نداخت. هوای اطراف رو بوی خون و دود گرفته بود و جرقه های ناشی از آتیشی که اون خونه بزرگ رو می سوزوند، جلوی دیدم رو می گرفت.
اون مرد جلوی پاهاش با صورت پر از خون زانو زده بود؛ ولی لبخند میزد. دست هاش رو از هم باز کرد و نگاهی به نقاشی وحشتناکی که کشیده بود انداخت و با همه ی توانش فریاد کشید.
– خیلی وقته منتظر این روز بودم، اینجا محشره زندگی توئه لاشخور، وقت حساب پس دادنه.
آب دهن تلخ شده م رو از حس وحشتی که صداش بهم منتقل می کرد قورت دادم. نگاهم مدام بین اون دو مرد در گردش بود. یکی با صلابت ایستاد و اون یکی با تن خونی و توانی که ازش گرفته شده بود، زیر پاش از درد به خودش می لولید، اما نمی ترسید. نترسیده بود که دهن باز کرد و من از وحشت هین کشیدم.