توضیحات
نفس جلالی در رمان وقتی پاییزم بهار شد، برای فرار از عشق پسرعمه ی محجوبش در دام مردی به نام جمشید مرویان می افتد و با ازدواج با او که به بیماری شکاکی دچار است فصل جدیدی از دردسر و مشکلات برایش فراهم می شود. حالا بعد از یک سال او به جرم قتل همسرش در زندان است و باید دید روزگار چه تقدیری برایش رقم زده..
نام این اثر: رمان وقتی پاییزم بهار شد
نگارنده: ملیحه بخشی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان وقتی پاییزم بهار شد
با مشت و لگد به جون زنگ و در خونه افتاده بودم. همیشه اینجوری بودم شادی و انرژی زیادی ذخیره داشتم که پشت یک در بسته، همراه با عجله ی نهفته ام آزاد می شد. یا شاید منفجر می شد… یکدفعه یادم اومد امروز کلید برداشتم. سریع درکیفم را باز و دستم را تا تهش فرو بردم و از لابه لای حجم زیاد و به هم ریخته ی وسایل داخل کیفم بالاخره کلیدم را کشف کردم و بیرونش کشیدم…
در را که باز کردم، در خانه را محکم به هم کوبیدم و ریز خندیدم. می دونستم الان صدای اعتراض یک نفر بلند می شود. کتونی هام را روی هوا پرتاب کردم و در کمال تعجب دیدم که معترضی به کارهایم پیدا نشد. پس بلند و سر خوش داد زدم
– ….مامان…. مامان…. مامان
و توی خانه مثل ارواح سرگردان راه افتادم و اسم مامان رو مانند اُپرا خواندم که ناگهان نازنین با موهای برق گرفته اش و چهره ای که از عصبانیت سرخ شده بود از در اتاقش بیرون آمد. دست به کمر زده بود…