توضیحات
رمان پاییز انفرادی داستان زندگی دختر زیبایی به نام هستی است که پدر و مادرش یواشکی فرار می کنن و باهم ازدواج می کنن…حاج صادق پدر هستی رو از ارث محروم میکنه و شرط میزاره که هستی و داریوش وقتی بزرگ شدن باید هم ازدواج کنن تا به بهروز و هستی ارث برسه… اما با اتفاقی که می افته..داریوش و هستی از هم…
نام این اثر: رمان پاییز انفرادی
نگارنده: زهرا قلی پور
سبک: عاشقانه، کلکلی، همخونه ای
قسمتی از رمان پاییز انفرادی
عصر گرم آخر هفته ی تابستان بود و ناهید با آن شکم برآمده که خبر از چشم انتظاری نه ماهه اش داشت، در حالیکه با بادبزن در دست مشغول خلاصی خود از آن گرما بود با صدای گوش خراش تلفن با زحمت تکانی به خودش داد و به سمت تلفن رفت.
آن سوی خط افسانه خانم نشسته بود و به ظاهر به بوق های کوتاه تلفن گوش میداد؛ اما در واقع ذهنش در پی عروس کوچکش بود که با عشق و عاشقی بی حد پسرش سنت شکنی شد و وارد خانواده بزرگ سرلک شده بود و حالا قرار بود قرعه اصلی بازی شود که با شکستنش جواب همه بی حرمتی هایی که فکر میکرده اند شده را یکجا پس بدهد.
شمارش بوق ها به آخر رسیده بود که صدای لطیف و گوش نواز ناهید در گوشی پیچید:
– بله بفرمائید؟
ناخودآگاه لبخندی بر لبهای چروکیده و صورت پا به سن گذاشته افسانه نشست. او هم می دانست که در این ماه آخر راه رفتن برای عروس 19ساله اش سخت است.
– سلام دخترم حالت خوبه؟
ناهید باهیجان غیر قابل وصفی گفت: مادر جان شمایید؟ ممنون؛خوبم!