توضیحات
سامان بعد از ده سال به ایران برگشته است تا تنها وارث ثروت عظیم پدرش از جمله باغ زیبای اجدادیشان باشد، و همه چیز را سر و سامان بدهد، اما تا چشم باز میکند خودش را وسط ماجراهایی میبیند و درگیرشان میشود که مسیر زندگی او را تغییر میدهد …
نام این اثر: باغ امیری
نگارنده : طیبه سوری
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان باغ امیری
آقای امیری؟
با شنیدن این سوال سرم را بلند کردم و خیلی زود نگاهم با نگاه مرد جوانی که روبرویم ایستاده بود تالقی کرد. لبخندم او را از تردیدی که به آن دچار بود رهانید و دستش را بسویم دراز کرد: سالم، من نیما هستم خیلی خوش اومدین . دستش را به گرمی فشردم: سالم، ممنون نیما جان. در حالیکه در حمل چمدانها کمکم میکرد از او بخاطر حضورش در فرودگاه تشکر کردم. نیما قبل از روشن کردن ماشین مکث کوتاهی کرد و گفت: خیلی متاسفم که در این وضعیت همدیگرو می بینیم . بهتون تسلیت میگم. امیدوارم تحملش زیاد سخت نباشه .