توضیحات
من آسو هستم، تک دختر حاج صادق صبوری. شیرینی خورده ی شاهرخ پسر عموم بودم و از بچگی اسممون با هم میومد وسط، اما با اتفاقی که یه روز برای من افتاد و توی خرابه های یه ساختمون نیمه کاره روحم رو با بدترین شکل ممکن کشتن، من دیگه اون دختر سر به هوای قبل نشدم… شاهرخ هنوزم دوستم داره اما اگه بفهمه چه اتفاقی برام افتاده باز هم ادعای عاشقی میکنه؟ باز هم میتونه دم از عشق و علاقه بزنه؟
نام این اثر: بارقه های دل
نگارنده :پارا طاهری
سبک: عاشقانه، انتقامی
قسمتی از رمان بارقه های دل
_اگه… اگه شوهر شما به موقع نمی رسید… صورتش را از وحشت اتفاقی که میتوانست برایش بیوفتد با
دست میپوشاند و هق هقش بغض را در گلو ی من مینشاند . دستم را دور شانه اش حلقه میکنم و او را به آغوشم دعوت
میکنم.
_ عزیز دلم …
چند نفری که از کنارمان میگذرند با تعجب نگاه میکنند. دستم را پشتش نوازش وار حرکت میدهم.
_آروم باش عزیزم، خداروشکر که اتفاقی نیفتاد. کمی خودش را کنترل می کند و هق هقش را فرو می دهد،
سرش را با شرمندگی بلند میکند. نگاه نمناکش را به من میدهد.