توضیحات
لیا دانشجو باستان شناسی برای رسیدن به گروه کاوش در مصر ، دانشگاه خودشو عوض میکنه و وارد یه دانشگاه جدید میشه . جایی که با استاد جذاب و البته مغرورش روبه رو میشه.
مردی که فانتزی های هات زیادی تو سرش داره . اما وقتی دانشجو دنیل هم باشی ! کار خیلی سخت تر میشه … چون حالا هیچ حد و مرزی برای شیطنت های دنیل وجود نداره …
نام این اثر: مقبره لیا
نگارنده : ساحل
سبک: استاد دانشجو، عاشقانه، بزرگسال
قسمتی از رمان مقبره لیا
تا گذاشتمش تو کیف راننده ترمز کرد و به عمارت دنیل نگاه کردم وقتی نمیخوای زودتر میرسی دنیل جلو در عمارت دست به سینه ایستاده بود چرا حس میکردم خوابهای دیگه ای برام دیده ؟ اضطراب شیرینی تو وجودم بود.
با دنیل همه چی غیر قابل پیشبینی و پر از هیجان بود دقیقا چیزی که من همیشه دنبالش بودم اما جرئت بیانشو نداشتم .
از ماشین پیاده شدمو به سمتش رفتم. نگاهشو رو حرکت سینه هام حس میکردم.
گوشه لبش کمرنگ بالا رفتو بهش که رسیدم گفتـ خوبه … میبینم که پروژه ات رو کامل انجام دادی. ناخداگاه از حرفش آروم خندیدمو سر تکون دادم که گفت
– بیا … تازه یادم اومد بهت خیلی از جاهای عمارتو نشون ندادم